sensagent's content
Lettris
Lettris is a curious tetris-clone game where all the bricks have the same square shape but different content. Each square carries a letter. To make squares disappear and save space for other squares you have to assemble English words (left, right, up, down) from the falling squares.
boggle
Boggle gives you 3 minutes to find as many words (3 letters or more) as you can in a grid of 16 letters. You can also try the grid of 16 letters. Letters must be adjacent and longer words score better. See if you can get into the grid Hall of Fame !
English dictionary
Main references
Most English definitions are provided by WordNet .
English thesaurus is mainly derived from The Integral Dictionary (TID).
English Encyclopedia is licensed by Wikipedia (GNU).
Translation
Change the target language to find translations.
Tips: browse the semantic fields (see From ideas to words) in two languages to learn more.
last searches on the dictionary :
computed in 0.046s
أَحْدَثَ, تأثير, يعمل, يُحْدِث، يُجْري، يَجْلِب — موجب شدن؛ بوجود آوردن[Hyper.]
عمل, عَمَـل, عَمَل, عَمَل، فِعْل، مَأْثَرَه, عَمَل بَشَري, فِعْل, فِعْل إِنْسَانِي, فِعْل بَشَري, نَشَاط إِنْسَانٍي, نَشَاط بَشَري — عمل؛ کردار, قباله, کار؛ عمل - أَدَاء, إِجْراء, عَمَل, عَمَل، إجْرَاء, فعل, فِعْلَ — اقدام؛ عمل - حَرَكَة, خطوة, خُطْوَة, فعل, مُبَادَرَة - تَحَرُّك, حَرَكَة, عَمَل, فعاليّة, فَعَالِيَّه، نَشَاط, فَعَالِيَّة, نشاط, نَشَاط — تکاپو؛ فعالیت[Dérivé]
تناوب, يَتَناوَب العَمَل — به نوبت انجام دادن - يصل إلى, يوصِلُ, يَفْعَلُ شَيْئا في النِّهايَه, يَنْتَهي به الأمْر، يَصِلُ إلى, يَنْتَهي بِه الأمْر، تَكون نِهايَتُه — بحال ايست درامدن, به نتيجه رسيدن, به پایان بردن, توليد كردن, ختم کردن, رسیدن به؛ منتهی شدن به, متوقف شدن, منتهی شدن به, نائل شدن, گرفتار شدن, گرفتار شدن یا کردن - أسْرِع حالا! إسْتَعْجِل, أَسْرَعَ, إنطلق بسرعة فائقة, برمل, تَسَرَّعَ, عجّل, عَجَّلَ, يُسَرِّع, يُسْرِع, يُسْرِع، يُعَجِّل, يُسْرِعُ إلى عَمَل شيء فورا — با سرعت زياد حركت كردن, در بشكه كردن, در خمره ريختن, سريع و محكم, شتاب كردن, عجله كردن, عجله کردن, فوراً انجام دادن - أرْبَكَ, أزعج, أزْعَجَ, أقْلَقَ, شَوَّشَ, قاطع - أَجَابَ, اِسْتَجَابَ, جَاوَبَ, ردّ, رَدَّ, يتأثَّر بصورةٍ سَيِّئَه, يرُد الفِعْل ضِد, يَتَجاوَب مع أوامِر، يُلَبِّي, يَرُد الفِعْل, يَسْتَجيب, يُجيب, يُجيب على أو عَن — عکس العمل داشتن یا نشان دادن, فعل و انفعال کردن, واکنش مثبت نشان دادن, واکنش نشان دادن, پاسخ دادن؛ واکنش نشان دادن - إستمر, تابع, تقدم, حقق نجاحا, سمح — بفرماييد - مُهَاجَمَة, هُجُوم, يَتَرَبَّص, يَتَهَجَّم عَلى, يُهاجِم — انتقاد کردن؛ مورد حمله قرار دادن, به, حمله کردن, كمين كشيدن و حمله كردن, مبادرت کردن, نزدیک کردن - force (en) - أبدع, أبْدَعَ - برخاستن - جائزة, يُجازي، يُكافِئ, يُعَوِّض، يُكافِئ — جایزه دادن؛ پاداش دادن, پاداش دادن, پس دادن - satisfice, satisfise (en) - يَنْجَح في مُهِمَّه صَعْبَه — مانور دادن, مشق کردن - dispatch (en) - تجنّب - race (en) - use (en) - fly by the seat of your pants, play it by ear (en) - لَعِبَ - تَعَامَلَ مَعَ, عَالَجَ - شريك, يُشارِكها في الرَّقْص — شریک یا همراه شدن - يَبْذِلُ جُهْدَه، يُجْهِدُ نَفْسَه, يُكافِح، يُناضِل — تلاش کردن؛ به کوشیدن واداشتن, سعي كردن - egotrip (en) - بادل — جبران کردن, دادن و گرفتن - إيراد, اِسْتَمَرَّ, وَاصَلَ, يَقوم ب، يَعْمَلُ - come close (en) - أجرى, أحيا, أَدَّى, قَامَ بِـ, نَفَّذَ — انجام دادن, کردن - تجاسر, تَجَاسَرَ, تَجَرَّأ, تَطَاوَلَ, يَجْرُؤ — جرات کردن, جسارت کردن - تعقیب کردن - يَسْتَرْشِدُ، يسيرُ حَسَب, يَعْمَـل وِفْـقَ — مطابق چیزی عمل کردن, کاری را طبق چیزی انجام دادن - تفاعل, تَفَاعَلَ, يَتَفاعَل — تاثیر متقابل داشتن - ردّ, عارض, عَارَضَ, قَاوَمَ — واکنش کردن - take time by the forelock (en) - coact (en) - تَطَوَّعَ, عَرَضَ, متطوّع — داوطلب شدن - يَنجَح أن، يَسْتَطيعُ أن — به کاری پرداختن, موفق شدن - داعب - أقبل على, باشر, بَدَأَ, بَدَأَ بِالتَعَامُل مَعَ, شرع في, شَرَعَ, يَبدأ العَمَل عَلى, يَبدأ بِعَمَلٍ ما, يَبْدأ، يَشْرَع في — ترغیب کردن؛ به کاری پرداختن, شروع کردن - اِشْتَرَكَ, شارك, شَارَكَ, يَشْتَرِك — اشتراك داشتن, شركت كردن, شرکت کردن, مشاركت كردن - يتَصَرَّفُ بِعِصيان وإزْعاج, يسيء تصرف, يُسيء السُّلوك، يَتَصَرَّف بصورةٍ سَيِّئَه — بدرفتارى كردن, بد رفتاری کردن, بى ادبى كردن, دردسر ساز بودن, درست رفتار نكردن - إنحناء, يَنْحَدِر مُسْتَواه، يَنْزِل إلى مُسْتَوى أدنى من مَر, يَنْحَدِر مُسْتَواه، يَنْزِل إلى مُسْتَوى أدنى من مَرْتَبَتِه — فروتني كردن - إنسجم, برّئ, تصرّف, تَصَرَّفَ, سَلَكَ, يَتَصَرَّف, يَتَصَرَّفُ تَصَرُّفا حَسَنا، يَتَأَدَّب — ادب نگاه داشتن, انجام وظیفه کردن, برائت کردن, حامل بودن, دربرداشتن, رفتار کردن, سازش کردن, مواظب رفتار خود بودن - إنسجم, تصرّف — حامل بودن, دربرداشتن, درست رفتار کردن, سازش کردن, سلوک کردن - حَاوَلَ, سَعَى, فحص, يُجَرِّب, يُجَرِّب، يَخْتَبِر, يُحاوِل — آزمایش کردن, آزمودن, امتحان کردن, تلاش برای چیزی, تلاش کردن, سعي كردن, سنجیدن, محک زدن, کوشیدن؛ سعی کردن - توسّل, رومانسية, يَتَوَدَّد، يَتَغَزَّل, يَخْطُب وُد، يَتَوَدَّد إلى، يُغازِل — خواستگاری کردن؛ اظهار عشق کردن, عشق بازی کردن؛ اظهار عشق کردن - court (en) - تجاسر, تَجَرَّأ, جَرُؤَ, يَجْرُؤ، يَتَجاسَر — جرات کردن - أَحْدَثَ, تأثير, يعمل, يُحْدِث، يُجْري، يَجْلِب — موجب شدن؛ بوجود آوردن - صدّ, عادِ, يُبطِل مفعول — خنثی کردن؛ مقابله کردن, دشمن کردن, مخالف کردن - توقّع, يُخَطِّطُ سَلَفا — از پیش برنامه ریزی کردن, از پیش دانستن - يُقاضي, يُقيمُ دَعْوى — اقدام قانونی کردن, تحت پیگرد قرار دادن - إرتكب, اِرْتَكَبَ, اِقْتَرَفَ, يَرْتَكِب — مرتكب شدن, مرتكب كردن, مرتکب شدن, مقصر بودن - يَهوج ويَموج — ديوانگى كردن, مانند شیر غریدن و راه رفتن, وحشيگرى كردن - أكّد, دَبَّرَ, دَبَّرَ أَمْرَه بِـ, صفقة, يَتَصارَع مع، يَتَعامَل, يَتَغلَّب عَلى المَشاكِل, يَرضى بِ, يَعتاش عَلى، يَتَدَبَّرُ أمْرَه — از عهده برآمدن؛ حریف شدن, از عهده برامدن, برآمدن, حریف شدن, دست و پنجه نرم کردن, چاره موقتی, گذران کردن - تكرّم, تَنازُل، تَفَضُّل بِ — تمكين كردن, تمکین کردن, لطفا پذيرفتن, لطف کردن؛ منت نهادن - تنازل - يَحْتَرِس، يَحْذَر, يَحْذَر، يَحْتَرِس، يَنْتَبِه, يَحْذَر ما يَقول أو يَفْعَل — مواظب اعمال و رفتار خود بودن, مواظب باش؛ دقت کن, مواظب بودن - act superior, lord it over, put on airs, queen it over (en) - إندفاع - يتأكَّد من، يَتَحَقَّق مِن, يَتَأكَّد — اطمينان حاصل كردن, خاطر جمع كردن, مطمئن شدن؛ اطمینان به عمل آوردن - أَعَادَ, كرّر, كَرَّرَ - أَدْهَشَ, باغت, فاجأ - إخْتَلَسَ، نَشَلَ، سَرَقَ, خائن — يواشكي دزديدن - play (en) - يقومُ ب، يُنَفِّذ — انجام دادن - guard (en) - begin, start (en) - go off at half-cock, go off half-cocked (en) - إنتظرْ, اِنْتَظَرَ, تَرَوَّى, تَرَيَّثَ, يَنْتَظِر, يَنْتَظِر، يَرْتَقِب فُرْصَة سانِحَه — صبر كردن, منتظر شدن, چشم دوختن به - إيراد, إِسْتَغْرَقَ, اِسْتَمَرَّ, تَابَعَ, واصل, وَاصَلَ, يَبْقى، يَدوم، يَسْتَمِر, يَسْتَمِر, يَسْتَمِر رَغْم الصُّعوبات, يَسْتَمِر في نَفس العَمَل والسُّرْعَه, يُتابِع، يَسْتَمِر, َبَقِيَ — ادامه دادن, ادامه دادن؛ مثل سابق عمل کردن, ادامه دادن یا یافتن؛ طول کشیدن, با وجود مشکلات همچنان ادامه دادن, به همین ترتیب ادامه دادن, به کاری ادامه دادن - do well, had best (en) - واصل — دنباله داشتن؛ دنبال کردن - continue, persist in (en) - أدَّى مُهِمَّة, أدَّى وَظِيفَة, اِشْتَغَلَ, تحتل منصب, يَقوم بِمَراسيم دينِيَّه — کشیشی کردن؛ افسری کردن - قَامَ مَقَام، عَمِلَ كَـ — به جای چیزی یا کسی عمل کردن[Spéc.]
عمل, عَمَـل, عَمَل, عَمَل، فِعْل، مَأْثَرَه, عَمَل بَشَري, فِعْل, فِعْل إِنْسَانِي, فِعْل بَشَري, نَشَاط إِنْسَانٍي, نَشَاط بَشَري — عمل؛ کردار, قباله, کار؛ عمل - أَدَاء, إِجْراء, عَمَل, عَمَل، إجْرَاء, فعل, فِعْلَ — اقدام؛ عمل - حَرَكَة, خطوة, خُطْوَة, فعل, مُبَادَرَة - تَحَرُّك, حَرَكَة, عَمَل, فعاليّة, فَعَالِيَّه، نَشَاط, فَعَالِيَّة, نشاط, نَشَاط — تکاپو؛ فعالیت[Dérivé]
حرّض, يَحًث، يُثير, يُثير الشَّغَب، يُحَرِّض — برانگیختن, تحریک کردن, فتنه بر پا كردن - أَدَارَ, إقتاد, تكلّف, تَرَأَّسَ, قَادَ, وَجَّهَ, يُوَجِّه، يُنَظِّم — اداره کردن؛ سامان دادن - أجبر, أَجْبَرَ, أَكْرَهَ, ضَغَطَ, غَصَبَ, يَجْبُر, يَحْصَل بالقُوَّه, يُجبر، يُرغم, يُجْبِر, يُرغِم، يُكرِه, يُلْزِم — بزور وادار كردن, به زور کاری را انجام دادن, تحت فشار قرار دادن, سوی دیگربردن, مجبور کردن, ناگزير كردن, ناگزیر کردن - أرغم, أَجْبَرَ, أَرْغَمَ, أَلْزَمَ, ملزم[Cause]
إتّخذ إجراءات (v.) • اقدام کردن (v.) • تحرّك (v.) • تصرّف (v.) • تَصَرَّفَ (v.) • يَعْمَل، يَقُوم بِعَمَل (v.)
-